همه چی از یک خواب شروع شد. سال 80 بود. مرداد80 که برای اولین بار بعنوان عضو شورای بسیج امام محمدباقر 250 تا شهید رو سازماندهی کردم. اصلش آدرس منازلشونو دسته بنندی کردم و داد دست لیلا یعقوبی که مسئول عملیات بود تا برنامه سرکشی از خانواده ها رو بچینه. تو این گیر و ویر بودیم که رویا فرمانده پایگاهمون خواب عجیبی دید.
رویا نویسنده کتابهای دفاع مقدس بود. پشت دیوار کاهگلی را در خلال همین سرگذشت پژوهی ها نوشت. یادش بخیر خواب دیده بود که دور یک گنبد آبی قشنگ کلی پروانه می چرخند و طواف می کنند. می گفت یک جور طرح اسلیمی قشنگ هم نقش می زدند. بعد گفت بچه ها بیایید اسم یادواره شهدا را بگذاریم رسم پروانه ها.
ما قبول کردیم اما یکی دو ماهی که گذشت گفتند اسم یادواره باید زنان عاشورایی باشد. این شد که رسم پروانه ها ماند برای بعد.
یکی دوسال بعد رویا مشاور امور بانوان بنیاد حفظ آثار بود. من هم مشاور ادبیات بنیاد . اینجوری بود که دوباره فیلمان یاد هندوستان کرد و رسم پروانه ها کلید خورد. پوستر و کارت دعوت مراسم یک گنبد قشنگ بود و کلی پروانه که گرد آن می چرخیدند و طواف می کردند.
حالا رویا کجاست نمی دانم. لیلا برگشت درگز. الهه گوشه ای رفته و درگیر زندگی است. اما رسم پروانه ها هنوز ادامه دارد.
پروانه ها